ماه تیر سال ۱۴۰۰ خورشیدی مشغول آماده سازی شماره ۱۶ ضمیمه چهره روزنامه شهرآرا بودیم. در این شماره قرار بود یادداشتها و مصاحبههایی درباره شخصیت و سلوک عملی مرحوم آیت ا... سید جواد حسینی خامنهای منتشر شود. ما هم به دنبال افرادی بودیم که ایشان را در سالهای زندگی شان در مشهد درک کرده باشند.
دکتر احمد مهدوی دامغانی در شهریور سال ۱۳۰۵ خورشیدی در مشهد متولد شده و از شخصیتهای برجستهای بود که قصد داشتیم یادداشتی از ایشان درباره خاطراتشان از مرحوم آیت ا... سید جواد خامنهای بگیریم، اما به دلیل دوری مسافت و سخت بودن ارتباط با دکتر مهدوی دامغانی گرفتن یادداشت برای ما کمی دور از ذهن بود. پس از مدت کوتاهی این ارتباط برقرار شد و استاد با آغوشی باز پذیرفتند و از طریق ایمیل یادداشتشان را برای ما ارسال کردند. این تواضع استاد آن هم در نودوپنج سالگی برای ما تأمل برانگیز بود.
دکتر احمد مهدوی دامغانی در دامان علم و فضیلت پدری فقیه و اسلام شناس رشد کرده بود. آیت ا... حاج شیخ کاظم مهدوی دامغانی از فقهای بزرگوار و متقی خراسان و از مدرسان نامدار حوزه علمیه مشهد بود که بیش از نیم قرن به تدریس فقه و اصول سطح و خارج اشتغال داشت و شاگردان بسیاری را در فقه و اصول پرورش داد. به همین سبب علاقهمند شدن به علم و کسب فضیلت ارثیه پدری است. دکتر مهدوی درباره سالهای ابتدایی تحصیلش در مشهد میگوید: «در شش سالگی مرا به مدرسه ابتدایی فرخی گذاشتند و معلمان آن مدرسه من را از همان سال به کلاس دوم نشاندند.»
نخستین استاد او در حوزه علمیه مشهد، شهید مرتضی مطهری بود که در مدرسه سلیمان خان مشهد، در حلقه دروس سطح مرحوم پدر او حضور داشته است. وی دراین باره مینویسد: «باری، همین که من به مدرسه سلیمان خان رسیدم، دیدم پدرم دستم را گرفت و به طرف پلکان و درب ورودی مدرسه روان شد، ولی نزدیک پلکان که رسید، صدا زد: آقای آقامرتضی، تشریف بیاورید! و در پاسخ به او دیدم جوان قدبلندی از اولین حجره سمت جنوبی (قبله) مدرسه خارج شد و به سوی پدرم آمد و پدرم او را گفت: «آقای آقامرتضی! این احمد است که چند دقیقه قبل با شما صحبتش را کردم و خواهشمندم همان طور که عرض کردم از همین امروز و در همه روزهای تحصیلی، در همین ساعت به او تعلیم بفرمایید.»
پس از گذشت مدتی استاد برای ادامه تحصیل به تهران کوچ کرد و در سال ۱۳۲۷ از دانشکده معقول و منقول آن زمان و در سال ۱۳۳۳ نیز در رشته ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران لیسانس گرفت. در همین زبان و ادبیات فارسی و در سال ۱۳۴۲ به دریافت دکتری از دانشگاه تهران هم نایل آمد با رسالهای که تحسین استادان پرآوازه آن زمان را برانگیخت و اینها نوید ظهور استادی از جنس فرزانگانی، چون بدیع الزمان فروزان فر و جلال الدین همایی را میداد؛ چنین هم شد و پس از آن تا سال ۱۳۵۳ در همان دانشگاه تهران به تدریس اشتغال داشت.
پس از گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس در دانشکدههای ادبیات و الهیات دانشگاه تهران و دانشگاه تربیت مدرس پرداخت و از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۵ در دانشگاه مادرید به تدریس ادبیات عرب و فارسی و فقه اسلامی مشغول بود.
تدریس استاد در دانشگاههای معروف جهان، چون دانشگاه مادرید برای تدریس عرفان اسلامی در سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۳ و دانشگاههای پنسیلوانیا و هاروارد در آمریکا از سال ۱۳۶۵ نیز نشان دهنده شأن والای علمی بین المللی استاد و توفیقات علمی ایشان در زمینه گسترش زبان و ادبیات فارسی و معارف اسلامی و مایه مباهات ایرانیان دانش دوست است، زیرا به قول دکتر فضل ا... رضا، رئیس سابق دانشگاه تهران که خود از استادان ایرانی سرشناس علوم در خارج از کشور است، استاد مهدوی با حافظه شگفت انگیز و سرعت انتقال مفاهیمی که دارد، همتای یک دایرةالمعارف زنده و جوشان فرهنگ ایران بود.
استاد سالهای سال در دانشگاه هارواد به تدریس علوم اسلام و ادبیات عرب اشتغال داشت. تنها دانشجویان نبودند که در هاروارد از مجلس درس استاد استفاده میکردند بلکه استادان و اهل علم اروپایی و آمریکایی و مشرق زمین و بسیاری از ایران شناسان و محققان بلاد اسلامی نیز که از گوشه و کنار جهان به هاروارد میآمدند، گاهی از خوشه چینان خرمن فضایل استاد بودند.
از آنجا که دکتر احمد مهدوی دامغانی یکی از چهرههای درخشان و شناخته شده زبان و ادبیات فارسی کشور بودند، شماره ۲۰ ضمیمه چهره روزنامه شهرآرا را در زمان حیاتش به بررسی اندیشههای علمی او اختصاص دادیم. در همان روزها از استاد خواستیم تا یادداشتی درباره سالهای زندگی شان در مشهد و تجربههای علمی شان بنویسند.
استاد در پاسخ به ما یادداشتی کوتاه برایمان ارسال کردند که نشان از تواضع مثال زدنی شان بود. دکتر مهدوی دامغانی این گونه مهربانانه در پاسخ به درخواست ما نوشتند که: «سلام به عزیزان همشهری مشهدی که از این ناچیز خواسته اید که درباره خودم چیزی به عرض برسانم. آقایان، من بنده چه عرض کنم؟ وضع و شرح حالم همین ابیاتی است که گویاتر از هر نوشتهای است:
ماییم که در هیچ حسابی ناییم
پرمشغله و میان تهی، چون ناییم
فردا که حساب نقد مردان طلبند
آن ذره که در حساب ناید ماییم
و
من هیچ کسم هیچ کسم هیچ کسم
وز هیچ کسان نیز بسی یار بسم
آن لحظه که افتد نفس اندر نفسم
هانای کس بی کسان به فریاد رسم
از همه تان التماس دعا و عتبه بوسی نیابی سلطان خراسان را دارم.
به خدا میسپارمتان.»